داستان کوتاه،پیرزن و شغال

زیبایی در سخن گفتن باید از آغاز تولد سر لوحه زندگی تمام بشریت قرار گیرد.

داستان کوتاه،پیرزن و شغال

۵۲۵ بازديد
شغالی مرغ پیرزنی را دزدید.پیرزن در عقب او نفرین کنان فریاد زد:«وای!مرغ دومنی(6کیلویی)مرا شغال برد.» شغال از این مبالغه به شدت غضبناک شد و با نهایت تعجّب و غضب به پیرزن دشنام داد.در این میان روباهی به شغال رسید و گفت:چرا این قدر برافروخته ای؟شغال گفت:این پیرزن چقدر دروغ می گوید؛مرغی را که یک چارک (750گرم)هم نمی شود،دومن می خواند.روباه گفت:«بده ببینم چقدر سنگین است؟»وقتی مرغ را گرفت،پا به فرار گذاشت و گفت:«به پیرزن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند.»
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.