پنجشنبه ۰۱ آذر ۹۷ | ۱۳:۲۵ ۴۸۲ بازديد
هرمز را گفتند:وزیران پدر را چه خطا دیدی که بند فرمودی؟گفت:خطایی معلوم نکردم،ولیکن دیدم که مهابت من در دل ایشان بی کران است و بر عهد من اعتماد کلی ندارند،ترسیدم از بیم گزند خویش آهنگ هلاکت من کنند،پس قول حکما را کار بستم که گفته اند:
ازآن کزتو ترسد،بترس ای حکیم وگر با چنو صد آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی زند که ترس سرش رابکوبدبه سنگ
نبینی که چون گربه عاجز شود بر آرد به چنگال چشم پلنگ؟
ازآن کزتو ترسد،بترس ای حکیم وگر با چنو صد آیی به جنگ
از آن مار بر پای راعی زند که ترس سرش رابکوبدبه سنگ
نبینی که چون گربه عاجز شود بر آرد به چنگال چشم پلنگ؟