پنجشنبه ۱۲ مهر ۹۷ | ۲۲:۰۸ ۵۶۱ بازديد
مردی که عاشق شده بود یک روز خواست که در خیابان قدم بزند، بالاخره به تقاطعی رسید و فکورانه مکث کرد. چون مرد با احتیاطی بود به سمت چپش نگاه کرد. بعد به سمت راستش نگاه کرد، بعد دوباره به سمت چپش نگاه کرد چون دید خیابان کاملا خلوت است، برای گذشتن از عرض خیابان اقدام کرد و به این ترتیب اتوبوسی که او را زیر گرفت سررسید.