سعدی شیرازی و حکایت اول

زیبایی در سخن گفتن باید از آغاز تولد سر لوحه زندگی تمام بشریت قرار گیرد.

سعدی شیرازی و حکایت اول

۵۱۶ بازديد
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید. 
وقت ضرورت چو نماند گریز           دست بگیرد،سر شمشیر تیز 
ملک پرسید: چه می گوید؟ یکی از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند، همی گوید:والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس، ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت. وزیر دیگر که ضد او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این، ملک را دشنام داد و ناسزا گفت، ملک روی ازین سخن درهم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی، که روی آن در مصلحتی بود و بنای این در خبثی و خردمندان گفته اند: دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنه انگیز. 
هر که شاه آن کند که او  گوید     حیف  باشد  که  جز  نکو   گوید 
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود: 
جهان،ای برادر،نماندبه کسی     دل   اندر جهان آفرین بند  و  بس 
مکن تکیه بر ملک دنیا وپشت     که بسیارکس چون توپروردوکشت 
چو آهنگ رفتن کند  جان پاک      چه بر تخت مردن،چه بر روی خاک

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.